یک ضرب المثل عرفی، شرعی وعقلایی وجود دارد که می گویند: من له الغنم فعلیه الغرم. یعنی هرکس از سود چیزی بهرمند می شود خسارت وضررش را هم باید تحمل کند. بر عکس این قضیه هم درست است. هرکس ضرر کاری را تحمل می کند سود آن کار هم به او تعلق دارد. یعنی سود وزیان، امر متقابل است. پس عاقلانه نیست که ضرریک شی بر عهده شخصی باشد واما سودش به جیب دیگری برود.
بنا براین، هزاره های افغانستان در طول تاریخ شیعه گری خسارت این مذهب را پرداخت کرده اند. به خاطر این مذهب نسل کشی شده اند. سر زمین های خود را از دست داده اند. از وطن خود اخراج شده وحتا هویت خود را از دست داده اند.
بر اساس قاعده عقلایی بالا، رهبری تشیع ومنافع آن هم باید در اختیار هزاره ها باشد. این که هزاره برای شیعه گری تاراج شود. نسل کشی شود. فرزندانش قتل عام شوند واما رهبریش را علمای زرنگ ایرانی وسید نماهای افغانی برعهده داشته باشند، اصلا منطقی نیست. مضافا آن که صاحبان اصلی تشیع هزاره ها هستند. آنان بودند که به خونخواهی زید بن علی از خراسان تا شام تاختند وبنی امیه را از سریر قدرت به زیر انداختند وبنی عباس وبنی هاشم را برگماریدند. کاری را که حتا امام علی وامام حسین نتوانستند.
زمانی که بنی هاشم راه غلط را درپیش گرفتند باز هم هولاکوخان، فرزند دلیر هزاره قیام کرد وخلافت بنی هاشم را به زیر کشید وسر انجام در همدان مذهب تشیع علوی را درمرکز تسنن ناصبی به عنوان مذهب رسمی ایران اعلام نمود.
اگرچه علمای اخباری ایرانی ونیز حکومت صفیان غالی، مذهب هزاره ها را تحریف کردند واز مذهب برخاسته از اندیشه های پیامبر اسلام ویار فدارکارش امام علی، که می بایست چهره درخشان اسلام واقعی را ترسیم کند، مذهب تشیع غالی را ساختند وجهان را از اندیشه اسلام نبوی محروم کردند؛ اما حالا باید هزاره ها کوهر گران بهای تشیع علوی را خود مدیریت کنند ودیگر اجازه تحریف وسود جویی از مذهب تشیع را ندهند.
لازم است که مذهب شیعه که با خون هزاره ها آب یاری شده به مسیر اصلی خود برگردد ودر نتیجه تشیع علوی باید الگوی اخلاق وتربیت وکرامت انسانی شود.
ازاین رو، باید کمر را بست ومرکز اسلامی تشیع اروپا را برپا نمود ودر سایه قانون وامنیت وعدالت موجود در جهان غرب، حق خود را پس گرفت.
به امید خدا